مسافرترین
دست خطی می خواهد که بنویسد برایش
زود برگرد
طاقت درویت را ندارم ...
جاخوردم وقتی زندان بان بر سرم فریاد زد :
ازادی و صدای گامهای غریبه ای که به سلولم می امد در گوشم ...
این منم که به یادم اجازه نمی دهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست ," صحبت از لیاقته" !
یا ان که گدائی محبت شده باشد
خود بینی وخود خواهی اگر معنی عشق است
بگذار که ایینه نفرت شده باشد...
نظرات شما عزیزان: